دیروز نقل قول قشنگی از کتابی از شل سیلورستین خواندم و می خواستم از کتابخانه امانتش بگیرم اما موجود نبود. متوجه شدم کتابخانه شهرم اساسا از این نویسنده هیچ کتابی ندارد. حالا وسوسه شده ام کتاب را بخرم، اما در کشمکش با این وسوسه، فعلا "شهر و سگ ها" ی ماریو وارگاس یوسا را گرفته ام. دلم برای کتاب خواندن تنگ شده، در دو ماه اخیر فقط مثل دیوانه ها دور خودم چرخیده ام و لحظه سکوت و آرامش کمتر داشته ام.
دیشب خواب جالبی دیدم، صبح از به یاد آوردنش حس خوبی داشتم. خواب می دیدم در جمعی کوچک از دوستان و آشنایان هستم و داریم صحبت از ازدواج می کنیم. نمی دانم چطور شد که به این نتیجه رسیدیم که با یک مراسم کوچک و در یک جمع دوستانه خبر ازدواجم را به همه بدهم. خوب متوجه نشدم طرف مقابلم کی بود (؟!) فقط خودم بودم و دوستانی که می شناسم. توی خواب هم مثل دنیای بیداری گفتم من لباس عروس دوست ندارم، ترجیح می دهم یک پیراهن قشنگ ولی معمولی بپوشم و بعد مثل اینکه جادویی در کار باشد یکی از دوستانم از راه رسید و دو جور پارچه توری و قشنگ نشانم داد تا دوخت پیراهنم را سفارش بدهم. یک پارچه تور آبی آسمانی برای دوخت یک نیم تنه که روی پیراهن بپوشم و یک پارچه توری صورتی خیلی خیلی کم رنگ با گل هایی شبیه به شکوفه های گیلاس و آلبالو برای خود پیراهن.
از خواب بیدار شدم و دیگر نشد پیراهن دوخته شده را ببینم ولی خوشحال بودم که حرف هایی که به زبان می آورم با ناخودآگاهم یکی هستند. توی خواب هم - خدا می داند چطور و به چه شکل - که قرار بود ازدواج کنم، رفتارم همانی بود که موقع بیداری حرفش را می زنم.
این ماه به شکل عجیب و غریبی سرد و پر برف و باران است. هیچوقت فکر نمی کردم در ماه می مجبور شوم با کاپشن زمستانی از خانه بیرون بروم. دارد تلافی ماه مارس گرم و تابستانی را در می آورد. بماند که اگر به من باشد، ترجیح می دهم تمام تابستان سرد و بارانی باشد. هیچ چیز بدتر از سر کار رفتن توی گرما و رانندگی زیر آفتاب نیست. با اینحال امروز رفتم چند دست لباس تابستانی خریدم برای سر کار رفتن و دو دست دامن بلند. در فصل گرما سختم است شلوار بپوشم مخصوصا که گرمای این حوالی مرطوب و شرجی ست.
اینروزها بیشتر می بینم پیشی های همسایه طبقه اول از خانه بیرون بیایند. یک وقتهایی لئوپولد - آن سفید و سیاهه - زیر باران هم بدوبدو بیرون می آید تا از بازگشتم به خانه استقبال کرده باشد. نازش که می کنم می بینم تمام موهایش خیس شده اند. کی می گوید که گربه محبت ندارد؟!
درباره این سایت