هفته گذشته اولین هفته کاری ام در شرکت جدید بود و با اینکه بنظرم طولانی بود و خیلی خسته شدم ولی خوب بود. لااقل برایم این حق را قائل شدند که "ماه عسل" داشته باشم. گلی به گوشه جمالشان که از مشکل بزرگی که در فرایندشان دارند در همان اولین مصاحبه صحبت کردند و من از ابتدا می دانستم در صورت قبول کردن این موقعیت شغلی دارم قول می دهم که مسئولیت حل کردن آنرا قبول کنم. اما لااقل دارند برایم زمان قائل می شوند که آموزش ببینم و کنارم کسانی باشند که تجربه دارند و ابزار شروع کار را دستم بدهند. 

نمی توانم اجتناب کنم از مقایسه کردن حال و روز الانم با ان موقع که کارم را در شرکت قبلی شروع کرده بودم. می دانید . توی شرکت قبلی از روز سوم و از همان ابتدا دیگر دوست نداشتم بروم سر کار! یعنی دو روز اول خوب فهمیدم چه پخی ست و اگر نیازمند  درآوردن مخارج زندگی ام نبودم بعد از همان دو روز اول استعفا می دادم. فکرش را بکنید . دو سال و نیم خیلی طولانی نیست ولی وقتی هر روزش را با عذاب و بی میلی به پا گذاشتن در مکانی شروع کنی یک ابدیت بنظر می رسد.

توی شرکت جدید هم مثل همه جاهای دیگر دنیا ملقمه ای از آدم های رنگارنگ هست که نگاه کردن و کشفشان سرگرم کننده است. توی همین هفته اول با دو تا آدم "ناز" سر و کار داشتم و همکارانم شگفت زده شدند از اینکه توانستم ارتباط محترمانه و دوستانه ای باهاشان برقرار کنم. خلاصه که همه جور آدم همه جا هست، مشکلات همه جا هستند، مهم برآیند کلی همه عوامل مثبت و منفی هستند. در کل خستگی ام بیشتر بدنی بود دیشب و امروز صبح تا روحی و عاطفی. برخورد با اینهمه تازگی انرژی بر است و مدتها زمان لازم دارم برای یاد گرفتن همه چیز. فرایندی که قرار است مهندسش باشم، خیلی کمیاب است. در کل دنیا دو یا سه شرکت هستند که این جور محصولی را تولید می کنند و خلاصه محصول مان عین نخود لوبیا همه جا پیدا نمی شود و بهمین دلیل فرایندش هم خاص است و پیچیده. دروغ نگویم، خیلی خوشحالم و احساس غرور می کنم از اینکه انتخاب شان من بودم. امیدوارم کسانی که مرا انتخاب کرده اند ناامید نکنم.

کسی که بطور مستقیم با او سر و کار خواهم داشت آقایی ست که مسن است ولی نمی توانم سن خاصی بهش بدهم. شاید پنجاه و پنج سال، زیبا و خوشرو نیست اما از آنهاست که کم کم گیرایی شخصیت و ظاهرش آدم را می گیرد. رفتار و گفتار خیلی خوب و دلنشینی دارد و جزو نقاط مثبت کارم سر و کار داشتن دائم با اوست از نظر خودم. فکر کنم بیش از رییس مستقیمم با او کار خواهم کرد چون مدیر پروژه ای که مسئولش من هستم همین ادم است. جمعه ساعت شش سر کار رفتم تا استارت فرایند را ببینم که هر روز ساعت شش و نیم هفت اتفاق می افتد. همان اول کار از رییسم خواستم بطور رسمی اجازه برایم صادر شود - از طرف نگهبانی و دفتر امور اداری - که من هر وقت که بخواهم می توانم ساعت شش صبح سر کار باشم. برای کسی که قرار است فرایند را دنبال کند این امر لازم است و در ضمن یک اثر جانبی جادویی هم روی اپراتورها دارد. وقتی اپراتورها که شیفت اول کار می کنند می بینند مهندسشان سحرخیز است و شانه به شانه خودشان کار می کند عین موم نرم می شوند و روحشان جادو.

هفته قبل سر شیفت شان بهم گفت نظرم در مورد اینکه لباس کار سفارش بدهم چیست؟ دقت کرده بودم که همه با لباس شخصی شان توی ناحیه راکتورها می روند. با نیش باز استقبال کردم و گفتم رنگ لباسم را حتما آبی - مثل اپراتورها - سفارش بدهند و شماره کفشم را هم گفتم برای کفش ایمنی. اگر قرار است مهندس فرایند باشید پذیرفته شدن از جانب گروه اپراتورها قدم خیلی مهمی ست. اگر تو را یکی از خودشان ندانند یعنی همان قدم اول رو به شکست است. فعلا تا اینجای کار خیلی خوب پیش رفته و احساس می کنم اطرافیانم هم مثل خودم دائما در حال مقایشه رفتار و انتخاب های من با دیگران هستند. یک مشاهده و سبک سنگین کردن دائمی و دوطرفه است!

امروز بالاخره تعطیل بودم و توانستم حسابی حواسم را معطوف کنم به شروع سال خودمان، با واتس آپ با خانواده ام در تماس بودم و با اینکه همه اعضا حاضر نبودند ولی باز هم خیلی خوب بود. من عاشق عیدهای خانه مادرم هستم، سفره اش را نشانم دادند و شیرینی های عیدش را، عاشق ظرف های نقره مادرم هستم که خیلی سال قبل خودم هم در چیدن شیرینی ها داخلشان همکاری می کردم. حالا بماند که دو تا می چیدم و سه تا می خوردم! گل های شب بویش، گلدان های سر سبز و سرحالش . عید یعنی همین برای من. بخاطر همین است هیچوقت هفت سین نمی چینم. عید از آن مفاهیمی ست که توی ذهن من با حضور پدر و مادرم و وسایل خانه شان معنا می گیرد. 

خدا تمام پدر و مادرها را حفظ کند و تمام فرزندان زمین را در پناه خود بگیرد. مراقب خودتون و همدیگر باشید.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Dawn Curt آموزگار ابتدایی سبز لند طراحی سایت | طراحی وب سایت - سئو کار I think, therefore I am باران وب ارز دیجیتال "VELAYT"