خیلی بد است بدن آدم در واکنش به قند و شیرینی و شکلات آب و روغن قاطی کند. مدتی ست فهمیده ام که بدنم در واکنش به مصرف دائمی شیرینی جات و شکلات گرفتار سندرم روده تحریک پذیر می شود، گلاب به روی تان. دیگر واقعا باید بگویم که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند که مثل آدم مراقب مصرف قندم باشم و بلکه این سه چهار کیلوی مزاحم را بتوانم کم کنم. دارم سعی می کنم ولی خیلی مطمئن نیستم. مخصوصا که از دیروز تا امروز خریدهایی کرده ام که به مثابه شیشکی به این تصمیم بزرگم بوده اند! دیروز یک کیک کولومبا خریدم، همین کیک معروف مخصوص عید پاک و امروز هم یک تخم مرغ شکلاتی کیندر. حالا بماند که در تمام چهارده سالی که اینجا هستم گمانم این سومین باری ست که برای خودم تخم مرغ عید پاک می خرم. 



خلاصه که به خودم دلداری می دهم که یک تخم مرغ شکلاتی خریدن به معنای عزم جزم نداشتن نیست! 

فردا شب قرار است در یک گردش دسته جمعی شرکت کنم همراه برخی از همکاران که البته بعیر دو نفر بقیه شان را نمی شناسم. الان تازه یک ماه است اینجا هستم و نمی شود در این مدت بیش از هزار نفر آدم را شناخت! (بله بله، شرکتمان خیلی بزرگ و درندشت است) این گردش قرار است فردا اول شب شروع شود و احیانا تا یازده شب با یک اتوبوس روباز داخل تورینو خواهیم گشت و داخل کارگاه های معروف و قدیمی و تاریخی تولید پاستا و شکلات خواهیم رفت و در حین شنیدن توضیحات و تاریخ غذاها، شام هم صرف خواهیم کرد. تا بحال در مورد برند Eataly چیزی شنیده اید؟ ما مهمان همین برند خواهیم بود. 

جمعه هفته پیش یکی از دوستانم بچه دومش را به دنیا آورد. بارداری سختی داشت و در استراحت مطلق و در نهایت هم بچه هشت ماهه و با سزارین به دنیا آمد و حسرت زایمان طبیعی را به دل دوستم گذاشت. برای از دلش درآوردن برایش تعریف کردم که خانم های هوشمند هموطن من کلی هم اصرار می کنند که سزارین شوند چون در فرهنگ بالای برخی از ماها زایمان طبیعی مال "دهاتی" ها و "بی کلاس" هاست. اسم فندق کوچولو شد سیلویا، جمعه حدودهای ساعت یازده صبح و وقتی در یک جلسه بودم شوهرش عکس این فندق کوچک را برایم روی واتس آپ فرستاد و دلم ضعف رفت از کوچکی و بی دفاعی اش. مادر این دوستم دچار افسردگی ست. شوهرش، پدر دوستم سه سال پیش بر اثر سکته قلبی فوت کرده و این خانم اساسا خیال ندارد به زندگی ادامه بدهد و مصمم است نه دکتر برود و نه خودش را درمان کند و دوست دارد مایه دق بچه هایش باشد که اتفاقا و تصادفا آنها هم همزمان پدرشان را از دست داده اند! ولی خوب، چون عقلشان کمی بهتر کار می کند تصمیم گرفتند یاد پدر را عزیز بدارند و به زندگی ادامه بدهند. خلاصه که این خانم مادر تصمیم گرفت توی خانه بماند و عزادار شوهر فقیدش باشد و من چند روز پشت سر هم رفتم بیمارستان که کمک حال دوستم باشم. 

بغل گرفتن نوزاد به این کوچکی (دو کیلو و نیم) حس عجیبی داشت. احساس می کردم الان عین ماهی لیز می خورد و می افتد ولی خوب چاره ای نبود. خیر سرم برای کمک کردن رفته بودم و دوستم هم درد زیادی داشت و فقط به حال درازکش یا نشسته می توانست بچه را نگه دارد. سعی کردم در ساعات حضورم در بیمارستان، او کمی راحت تر باشد برای وقت غذا خوردنش یا توالت رفتن و دوش گرفتن. آنقدر خودم را مادر نمی بینم که تعجب کردم که بچه توی بغلم خوابش می برد و آرام و ساکت می ماند. متوجه شدم آنقدرها هم وجودم خاردار و آزار دهنده نیست وقتی تصمیم می گیرم مهربان باشم! این نوزاد فسقلی و آرام موقع خوابیدن حرکات خنده داری دارد. بعضی وقتها درست مثل خودمان که خواب می بینیم داریم از ارتفاع می افتیم واکنش ترس نشان می دهد و گاهی اوقات هم می خندد. انقدر قیافه اش قشنگ می شود که یک آن خواستم به دوستم بگویم ازم یک عکس بگیرد با سیلویا ولی بعد فکر کردم اگر مادرم چنین عکسی را ببیند حتما خیلی غصه خواهد خورد. نخواستم جریحه دارش کنم که خواست ولی ندید و نخواهد دید که من صاحب فرزندی باشم.

راستی بلاگ "بی دلیل" را می خوانید؟ خیلی دوست دارم نوشته های این نویسنده را و بطور تصادفی روی ف ی س بوک هم پیدایش کردم. نوشته شماره سیصد و چهل و هفتش را خیلی دوست داشتم. کمی هم حسرت خوردم به اینهایی که اینقدر زود عاشق می شوند. باید یک چیزیم باشد که عاشق نمی شوم و صد البته باید چیزیم باشد که هیچ کس عاشق من نمی شود! این موضوع را همیشه می دانستم که اساسا یک چیزی در من هست که جنس مخالف را فرار می دهد. احیانا همین نکته که من "مادر" نیستم و هرمردی در نهایت در یک زن به دنبال یک مادر می گردد. به شعارهای مدرن اهمیتی ندهید، آخر آخرش اکثریت آقایان در خودشان هنوز ان جنگجو و شکارچی ای را می بینند که نقشش در زندگی غذا به خانه آوردن است و زن هم آخر آخرش باید اویی باشد که بچه می زاید و مادری می کند هم برای بچه و هم برای مرد. کسی که می خواهد فقط یک انسان باشد و از طرف مقابل هم توقعی غیر و بیش از این ندارد در اقلیت باقی می ماند و احتمال اندکی هست که مورد علاقه ارکی تایپ های غالب قرار بگیرد.



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ معین رادمرد سان دانلود کتابخانه دبیرستان نمونه دولتی آزادگان تورینگ شاپ سرویس آنلاین چاپ تست رشته های مهندسی در ارومیه آزمون تمهیدی قیمت روز طلا سـارا اَنــار دارد! درمان بیماری ها