اینروزها دارم دقیقا حسرت آن روزهای خشک توی ایران را تجربه می کنم. پاییز و زمستان از این بی خیرتر و خشک تر ندیده بودم این حوالی. یک افتضاحی ست برای خودش و در عوض تا بخواهید باد! مادر طبیعت خوب دارد توی کاسه مان می گذارد و دستش هم درد نکند. کاش کمی ابرهای روی ایران را فوت کنید بیایند سمت من. مردم ما از سیل نجات پیدا کنند و مردم این حوالی هم.

بگذریم. توی اتاق کارها سعی شده چینش افراد با دید فرایندی - همان Process Approach ِ معروف - انجام شود. مثلا توی دفتر کار ما،همگی  افرادی هستیم که به نحوی در فرایند فلان دست اندر کاریم. من مهندس فرایند هستم، مائورو مهندس پروژه است، بئاتریچه مهندس تضمین کیفیت است و آنتونینو مسئول تعمیر و نگهداری. آنتونینو با اینکه خیلی سن و سال دار نیست ولی مدرک تحصیلی ندارد. از انهاست که بعنوان تکنسین کارش را شروع کرده و آنقدر مغزش خوب کار می کند که به این جایی رسیده که هست. ولی خوب، زیادند مهندس هایی که بخاطر مهندس نبودنش با او رفتار خوبی ندارند. شاید هم بخاطر نفس کاری ست که انجام می دهد، چون محیط کارش - که محیط کار منهم هست - پر از کثیفی ست. منظورم از کثیفی، بخارات تری کلرو سیلان است و ذرات معلق گرافیت و زیریوم. به هر جا دست بزنی سیاه می شوی و تنفس سیلان و باقی گازهای فرایند - پروپان، پروپیلن - هم خیلی جالب نیستند. 

برایم تعریف می کنند که کسانی که قبل از من از این فرایند گذر کرده و با اردنگ کنار گذاشته شده اند در طول یکسال، یکبار هم دست هایشان را کثیف نکرده بودند. به زحمت امکان داشته راضی شان کرده باشند که باسن مبارک را از صندلی بلند کنند، از پشت کامپیوتر و میز بلند شوند و بروند در محل انجام فرایند و جایی که راکتورها هستند. اینها را من نمی دانستم. نمی دانستم همان روز اول و بعد از پنج دقیقه آنتونینو اشاره کرده بود به مهندس قبلی و به دیگران گفته بود: من با این یارو کار نمی کنم!

نمی دانستم و وقتی برایم تعریف کردند باورم نمیشد چون همان روز اول و بعد از سلام و دست دادن و معرفی، آنتونینو رو کرد به من و گفت می خواهی ببرمت همه جا را نگاهی بیندازی و کمی توضیح بدهم در مورد هر چیز؟ غیر از آن توی همین ده روز خیلی کارها را خودش داوطلبانه یادم می دهد و تاکید می کند اگر نیاز به تکرار داشتم بروم و بپرسم. دیروز عصر تا دیروقت با اپراتورهایم سر کار بودم و می خواستم تخلیه راکتورها را در پایان فرایند ببینم. کار فوق العاده کثیف و پر زحمت. طفلی ها عین لوله پاک کن ها سیاه می شوند و انتظار نداشتند من بمانم و منهم کربن و غبار زیریوم را توی حلقم بکشم. آخرش یکی شان گفت شیرین توی این یک هفته تو داری بیشتر کار می کنی که آن یکی توی یک سال! 

فهمیدم که راستی راستی Gemba یا همان Management by walking around خوب کار می کند. 

آنتونینو از آن آدم های بامزه ای ست که حتی وقتی نسبت به کسی احساس دوستی و رفاقت می کند باز هم اخم هایش را توی هم نگه می دارد. عین یک گرگ زخمی همیشه دور از بقیه می ماند و منهم همیشه حواسم هست فاصله را حفظ کنم. با مدیران رده بالا این گریزانی اش بیشتر و شدیدتر است و توی جلسات کاملا می شود فهمید در حالت آماده به دفاع است. فکر کنم در محیط کار زیاد نارو دیده و در عین حال خوشحالم که این حالت بسته گی و گریزانی را نسبت به من ندارد. احیانا بخاطر اینهم هست که موقع کار کردن معمولا توجه ام به توانایی های افراد است تا مدرک تحصیلی شان. آخر مهندس بودن یا نبودن دیگران به چه درد من نوعی می خورد؟!



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تایپ فوری و صفحه آرایی حرفه ای دانش و بینش مرجع تخصصی دانلود فیلم ایرانی و خارجی jhwefjewf Tirzah شبکه اجتماعی فیسنگاه مجله پزشکی